مصاحبه خواندنی رضای آقای گل
|
|
رضا عنایتی مهمان خبر بود، درست در روزهایی که همه فکر میکردند به استقلال برمیگردد. او به تیم محبوبش بازنگشت اما این مصاحبه، بهجا مانده از همان روزهاست، با کلی تأخیر در چاپش. رضا در این گفتوگو حرفهای زیادی زد، حرفهایی که نخواست بخش اعظمی از آن چاپ شود. با تمام حذفیات، هنوز حرفهای او خواندنی است....
میخواهیم از بحث دندان پوسیده شروع کنیم و آن جدایی معروفت از استقلال.
گاهی وقتها بعضی حرفها خیلی زور دارد. آن فصل که نیمفصل از استقلال رفتم، اینها فکر میکردند فوتبالم تمام شده و با اخراجم میتوانند خرابم کنند. گفتند بیا رضایتنامه بگیر، فکر میکردند رضا عنایتی دیگر تمام شد اما من فقط با یک زنگ، رفتم امارات. آنها با امیر مشکل داشتند و میخواستند من را خراب کنند. یادت هست روزی که رفته بودم دفتر واعظی برای رضایتنامه؟ شما آمده بودید برای مصاحبه دفترش و با هم توی اتاق انتظار بودیم. چقدر هم رفتید آن تو طولش دادید، کلی پشت در بد و بیراه بارتان کردم (میخندد) همان روز گفته بود بروم و حرف بزنیم. گفت اگر میخواهی رضایتنامهات را بگیر و برو، همان موقع، من برگه قرارداد امضا شدهام با الامارات در جیبم بود. حتی شیخ هم قرارداد را امضا کرده بود و فقط امضای مرا میخواست.
*البته رفتنت به امارات باعث شد شرایط هم عوض شود.
همان نیمفصل رفتم در 11 بازی، 10 گل زدم و قهرمان جامحذفی شدیم. از دبی تا رأسالخیمه جشن گرفته بودند. ما 6 ساعت تو راه بودیم تا یک مسافت 45 کیلومتری را طی کنیم. دو تا هلیکوپتر فقط تیم را اسکورت میکرد. این قدر برای تیم عزیز بودم که شیخ کلی اصرار کرد باز هم در امارات بمانم اما چون به دسته پایینتر سقوط کرده بودیم، گفتم من دسته پایین بازی نمیکنم و برگشتم ایران و رفتم سپاهان. راستش اینها وقتی از استقلال کنارم گذاشتند فکر میکردند نابود میشوم اما دیدند رضا رفت امارات و عالی بود. همین جا در تیم استقلال چند نفری از بچهها فکر کرده بودند با چاپلوسی میتوانند مرا نابود کنند اما خدا خواست که بروم در امارات و کلاً از این رو به آن رو شوم.
*چاپلوس؟ بازیکن خاصی منظورت است؟
چاپلوس همه جا داریم. در الامارات هم یکی را داشتیم که فکر میکرد تافته جدابافته است و برای تیم تعیین تکلیف میکرد. اسمش بود داودی. یک بلایی سرش آوردم که پشت تاریخ بنویسند. هی میرفت مثل بعضیها خودش را پیش شیخ عزیز میکرد و برای خودش یک سری امتیازهایی قائل میشد که باعث خشم بقیه تیم میشد. یک بار میخواستیم برویم ورزشگاه، همه سوار اتوبوس شدیم، این آقا نیامد. گفتم کجاست؟ گفتند خودش با ماشین شخصی میآید. به مربی گفتم اتوبوس را نگهدار من پیاده میشوم. همه شوکه شدند. گفتند چرا؟ گفتم یا همه تیم با اتوبوس میرویم یا همه با ماشین شخصی. زنگ زدند به شیخ، شیخ هم گفت هرچه رضا میگوید، همان کار را بکنید، یارو مجبور شد از تو اتوبان دور بزند و برگردد به اتوبوس تیم. وقتی هم آمد گفتم عوضی دفعه آخرت باشد که از این کارها میکنی و میخواهی برای باقی بچهها کلاس بگذاری. مجبور شده بود ماشینش را وسط بیابان پارک کند و با اتوبوس تیم برود. از این آدمها تو فوتبال زیاد داریم. گفتم تو کجا بودی که این رفتارهای ابتدایی فوتبال را بلد نیستی. همه جا هم هستند اما من هیچ وقت، به هیچ کدامشان باج نمیدهم. چه در استقلال باشد چه هر جای دیگری.
*اما همان سال در استقلال خیلی بد بودی. باور اینکه رضا چطور، اینطوری شده خیلی سخت بود. جالب بود اول فصل در شرایطی که امیر با دعوا رفته بود، خودت با پای خودت به استقلال رفتی و این قدر هم افت داشتی.
(میخندد) بابا من آن سال در استقلال دقیقاً شده بودم مثل تیمملی برانکو. حتی نمیتوانستم بغل پا بزنم. اعتماد به نفسم نابود شده بود. بابا باورش برایم سخت بود که این آدم، توی روی من یک حرفی میزند و پشت سرم چیز دیگری میگوید. وقتی میرفتم به دفترش، تا جلوی در به احترامم میآمد و بدرقهام میکرد و بعد میگفت این بازیکن نیست. اینکه گفتی، چی شد که به استقلال آمدم. اول که امیر مرا میخواست. یک خبرنگاری زنگ زد و گفت واعظی میگوید قرار است به استقلال بیایی. من واقعاً او را نمیشناختم و پرسیدم واعظی؟ واعظی کی هست؟ قصد بیاحترامی هم نداشتم. که همین انگار شر شد تا سال اول نیایم به تیم. همان روزها اما من در دبی این آقا را دیدم، چند باری رفته بود برنامه 90 و تازه با قیافهاش آشنا شده بودم. رفتم جلو و گفتم آقای آشتیانی؟ بغلم کرد و روبوسی کردیم. این تازه بعد از همان جنجالها بود. سوئیچ ماشینم را دادم و گفتم اینجا هر کاری داشتید من در خدمتم و بعد او گفت آمدی ایران حتماً سری به من بزن.
*و اینطوری آمدی استقلال؟
آره والله. بعدش که آمدم ایران با هم حرف زدیم. امیر هم از دستم شاکی شد. چون دوست داشت بروم اصفهان اما همسرم میگفت رفتن به اصفهان برایمان سخت است. من هم برای همین عذرخواهی کردم و رفتم استقلال. بعد هم که این مشکلات پیش آمد امیرخان زنگ زد و گفت: گفتم نرو استقلال، خرابت میکنند. تازه دیدم حق با او بوده. من فقط آن روزها از دست صمد مرفاوی ناراحت بودم. به خودش هم گفتم. روزی که داشتم از تیم میرفتم صمد را دیدم و گفتم ببین صمد، اینها اولین نفر پشت خودت را خالی میکنند.
*مرفاوی عامل اصلی جداییات از استقلال شد؟ همان قصه بازی با سپاهان دیگر!
قصهاش اینطوری بود که قرار شد من در اصفهان فیکس باشم. من و آرش مدام در تمرینها ثابت بازی میکردیم. تیم را ارنج کرد و من را نگذاشت. گفتم احتمالاً بهخاطر ذهنیتش از امیر است که مرا فیکس نگذاشته. اتفاقاً خیلی هم خوشحال شدم که بازی نکردم. تازه اگر یادت باشد، سیاوش هم در آن بازی 15 دقیقه فقط بازی کرد که خیلی هم... بد بازی کرد! نشستم روی نیمکت، این اولین بازی تاریخ لیگم بود که 90 دقیقه روی نیمکت نشستم. بازی که تمام شد، صمد را که دیدم. همان سال اول که به استقلال آمدم هم 90 دقیقه روی نیمکت ننشستم اما آن بازی اینطور شد. بعد از بازی هم صمد بهخاطر رفتارهای طرفداران سپاهان خیلی شاکی بود. نزدیک بود شر شود. رفتم آرامش کردم و همه سوار اتوبوس شدیم که برویم. رسیدیم هتل، سپاهانیها هم همان هتل آسمان بودند، با ما رسیدند. پرواز برگشت ما ساعت 9 شب بود. دیدم وحید طالبلو و محمد محمدی دارند با سپاهانیها دعوا میکنند. اتاق هم برای بچهها نگرفته بودند. گفتم 6 ساعت تا پرواز مانده آن وقت برای بچهها اتاق نگرفتید؟ تو لابی دارد دعوا میشود، خطرناک است اما غلامحسین مظلومی گفت اشکالی ندارد، همینی که هست، اتاق نداریم. من هم شاکی شدم، گفتم عرضه ندارید 2 تا اتاق بگیرید؟
*و ماجرای فرارتان از اردوی تیم اینطوری کلید خورد؟
فرار؟ بابا همان موقع مهدی رحمتی زنگ زد گفت رضا کجایی؟ گفتم تو لابی هتل. من هم حسابی شاکی بودم، خون داشت خونم را میخورد. قرار شد مهدی بیاید دنبالم. خانه مهدی، 2 تا کوچه با هتل آسمان فاصله داشت. او آمد، من حسین و سیاوش را با خود برد به خانهاش. حسین زانویش ورم کرده بود. خیلی هم ورم کرده بود. رفتیم خانه مهدی، پای حسین را یخ گذاشتیم تا آرام شود. بعد هم 4 تایی این قدر سوژه داشتیم برای غیبت که یاد صمد و قلعهنویی نباشیم. خدا شاهد است که ساعت 8 برگشتیم هتل تا قبل از رفتن تیم به فرودگاه، رسیده باشیم. نمیخواستیم حساسیت ایجاد کنند. رسیدیم دیدیم رفتند. زنگ زدم به مدد جباری گفتم مدد کجایید؟ گفت نزدیک فرودگاه. شوکه شدم. بعد در فرودگاه، مظلومی گفت شما در اختیار باشگاه هستید و فردا نیایید سر تمرین. پرسیدم کی گفته؟ گفتند صمد. تو مهرآباد از صمد پرسیدم شما این حرف را زدید؟ گفت بله من گفتم. گفتم اگر کسی باید شاکی باشد من هستم. تو این 6 ماه هر بلایی خواستی سر من آوردی. الان از دستت خیلی شاکی هستم. اگر برایت احترام قائلم، سعی کن بهخاطر رفاقت قدیمیمان، احترامم را نگه داری. 5 دقیقه بعد دکتر نوروزی زنگ زد و گفت صمد گفته عصبانی بوده یک چیزی گفته، بیایید فردا سر تمرین. فردا رفتم کافیشاپ یکی از دوستانم. 40 دقیقه به تمرین، از باشگاه زنگ زدند و گفتند آقای واعظی گفته فعلاً به تمرین نیایید. بعد هم که قصه همانی شد که دیدید. قرار شد کمیته انضباطی بگذارند. هنوز پایم را در باشگاه نگذاشته بودم که سیاوش زنگ زد و گفت حداقل 8 جلسه محروم هستیم. تو جلسه همه بودند غیر از واعظی. مطمئن بودم نمیآید. به قاضی حداد گفتم مطمئنم این آقا نمیآید. بعد گفتند به صمد مرفاوی توهین کرده. گفتم اگر میخواستم توهین کنم، روزی که در بازی با استقلال اهواز صمد به بچهها حرف تند زد، جوابش را میدادم. نه اینکه بزرگتر بازی دربیاورم و بچهها را آرام کنم که قاطی نکنند. روز بازی استقلال با استقلال اهواز بود که با دو گل جلو بودیم، 3 تا خوردیم. میدانی از چه چیزی آتش میگیرم که همه این اتفاقها را یک بچه رقم زده. این آدم کلی به قلعهنویی حرف میزد اما پارسال تو سپاهان دیدم آمده سر تمرین، شروع کردم به داد و بیداد که اینجا چی کار میکنی؟ امیر جلویم را گرفت. من هم گفتم امیرخان از شما بعید است. آن روز از عصبانیت فقط میزدم زیر توپ!
*ببین حالا یک سؤال دیگر. کلی از شرایط و اتفاقاتی که افتاد گفتی اما همان اول سالی که به استقلال میرفتی، همه میگفتند، شما آدمهای قلعهنویی هستید و باشگاه برای جذبتان، برنامه دارد. به نظرم خودتان دانسته رفتید تو این دعوا. پس الان نباید خیلی اعتراضی داشته باشی.
بله، من هم این چیزها را شنیده بودم اما وقتی رفتم قرارداد ببندم، باورم نمیشد این حرفها واقعیت داشته باشد. یک تیم، این همه هزینه نمیکند که تیمش قربانی شود تا شاید حال یک نفر را بگیرند. خوب یا بد، مهر امیر قلعهنویی خورده روی پیشانی رضا عنایتی. من امیر را دوست دارم اما وقتی پیشنهاد استقلال شد، هم بهخاطر خود تیم و هم شرایط زندگیام، استقلال را ترجیح دادم چون باورم نمیشد قرار است بروم آنجا که قربانی دعوای استقلال و امیر باشم. یک سری چیزهایی را به من چسباندند که اصلاً حقم نبود. من نه زیرآب میزنم و نه حق کسی را ضایع میکنم. همیشه سعی کردم جلوی زور بایستم. تو النصر هم که بودم، وقتی یک اماراتی به من توهین کرد، همان جا جوابش را دادم، یک میلیارد تومان ضرر کردم اما زیر بار حرف زور نرفتم. همیشه در زندگیام همین بودم. در استقلال هم همین که دیدم حقم دارد ضایع میشود، سکوت نکردم. از استقلال برگشتم به الامارات، رسیدیم به همین بازی با النصر که مربیاش پاگلزدورف بود. بچهها را جمع کردم دورم و گفتم این بازی مال من است. باید جنازههایتان از زمین بیاید بیرون. رفتیم 4 تا زدیم. مربی و سرپرست را با هم از تیم اخراج کردند و آرامش گرفتم. من حتی در تیمملی این همه روی نیمکت نشستم اما صحبتی نکردم چون میگفتم اگر حقم باشد، بازیام میدهند. از نیمکتنشینی ناراحت نبودم ولی از برخوردهای ناحقی که میکردند، میسوختم.
*رفتی امارات و برگشتی اما در اصفهان هم شرایطت بدتر از استقلال بود.
ببین من نوع فوتبالم طوری است که اگر یک بازی گل نزنم، همه صدایشان درمیآید. همه از من توقع گل دارند چون پست بازیام مهاجم نوک است. کسی که عادت دارند گل بزند. در سپاهان اما شرایط عجیب بود. من 9 تا بازی در این تیم پست مهاجمها بازی کردم چون تیم بازیکن نداشت. حتی وقتی هم که با توره در نوک بازی میکردیم، من باید برمیگشتم عقب درحالی که پست بازیام همیشه اینطور بود که سیاوش بیچاره میدوید و موقعیت میساخت تا من گل بزنم. او کار میکرد و به اسم من نوشته میشد. در اصفهان اما شرایط طور دیگری بود و حاصلش این شد که رضا نتواند آنی باشد که همه انتظارش را دارند. تازه شرایط در اصفهان از روز اول برای من بد بود. نمیدانم چرا هرکس میخواهد به قلعهنویی گیر بدهد، به من توهین میکند. حتی همان فصل اولی که آمدم استقلال هم همینطور بود. کلاً هرکسی میخواهد به قلعهنویی توهین کند، من را سیبل میکند! (میخندد) البته از این موضوع به هیچوجه ناراحت نیستم. بابا من بازی اولی که برای سپاهان بازی کردم، برای این تیم گل زدم. در بازی دوم من در فولاد، پنالتی گرفتم، هادی عقیلی آمد و لطف کرد گفت که من بزنم اما چون هر وقت خودم پنالتی میگرفتم، قرار میشد بزنم، خراب میشد به هادی و امیرخان گفتم توپ را بده به خود هادی. او زد، گل هم شد. در بازی سوم اما من روی نیمکت بودم، تازه دقیقه 75 جای محرم که مصدوم شد به زمین آمدم ولی همین که پایم به توپ خورد، اعتراض جمعیت آغاز شد.
*یعنی هرکس با امیر مشکل داشت به شما اعتراض میکرد؟
دقیقاً همینطور است. هرکس با امیر قلعهنویی مشکل دارد به من فحش میدهد.
*چرا به نظرت فحش میدادند؟ وقتی سپاهان رفتی به عنوان بازی کنی بودی که کارنامه خوبی داشت و قبلش هم در امارات بودید 11 تا بازی کرده بودید که 10 تا گل زده بودید؟
خوب اگر من هم جواب این سؤال را میتوانستم پیدا کنم که به هم نمیریختم.
*فکر نمیکنی که یکی از همتیمیهایتان خط میداد؟
نمیخواهم به کسی تهمت بزنم چون تهمت زدن خوب نیست. من کلاً این چیزها را واگذار میکنم. خدایی که آن بالا هست خودش عدل دارد و بهتر از من میتواند تصمیمگیری کند، من نمیتوان با قاطعیت بگویم که این شخص بود ولی این موضوع خیلی واضح بود.
*اگر امیر قلعهنویی در سپاهان میماند تو هم میماندی؟
من قبل از این قضایا از سپاهان جدا شده بودم ولی معلوم نبود که امیرخان هست، نیست...
*ولی میدانستی که میخواهد از سپاهان برود.
تا دقیقه 90 هم معلوم نبود که میخواهد از سپاهان برود، جلسه گذاشتند دوباره برگشتند ولی اصلاً شرایط طوری نبود که بخواهم در تیم بمانم چون همانهایی که توی تیم بودند بچههای خوبی نبودند.
...........
*عبدا... ویسی چقدر شبیه گواردیولا است؟
خیلی، من فکر میکنم انرژیا ی که به تیم میدهد دقیقاً مثل گواردیولاست. او هم مثل گواردیولا رابطهاش با بچهها خیلی صمیمی و خوب است. این روش خیلی خوب و مناسبی است. اگر ما هافبک چپمان را برداریم و هافبکی که روی نیمکت هست را بگذاریم در ترکیب اصلاً با هم 10 درصد هم تفاوت ندارند. بهخاطر همین میبینید که ما بازیکنانمان در هر بازی حداقل چهار تا جابجایی دارند.
*بازیکنایی که ویسی آورده همه یکدست هستند، درست است؟
بله، قبل از اینکه لیگ تمام شود 3، 4 نفر را فرستاد به لیگ دسته یک و گفت باید بهترینها را انتخاب کنید که الان میبینیم واقعاً اینطور است.
*رضا تا کی فوتبالت را ادامه میدهی؟
تا زمانی که بتوانم. فعلاً که اصلاً فکر نمیکنم تغییری با سالهای گذشته کرده باشم ولی مطمئن باشد که هر وقت ضعفی در خودم ببینم از فوتبال خداحافظی میکنم.
*در اوج فوتبال را کنار میگذاری یا در افت؟
خیلی بدم میآید که با یک ذهنیت بد از فوتبال کنار بروم. توی این چند سال یک سری چیزها را بهدستآوردم از لحاظ حیثیتی و سایر مسائل. این خیلی بد است که با ذهنیت بدی از فوتبال جدا شوم. دوست دارم بدون هیچ مشکلی بروم، راحت و بدون دردسر.
*فکر نکنیم که الان فوتبال برای دغدغه مالیات باشد.
خدا را شکر من توی 4 سالی که در امارات بودم دغدغههای مالیام کاملاً برطرف شدم. دیگر اینطور نیست که بهخاطر پول فوتبال بازی کنم.
*کنار فوتبال به مربیگری فکر میکنی و برایش برنامه هم داری؟
فکر که صددرصد دارم و برنامه مفصل هم همینطور. انشاالله بعد از فوتبال کلاس مربیگری میروم چون جو ایران طوری است که اگر الان بروم کلاسهای مربیگری همه میگویند فوتبالش تمام شده وگرنه خیلی خوب است بازی بکنی و کلاس مربیگری هم بروی و از زمانت استفاده کنی. در اینصورت جلو میافتی ولی من از خیلی چیزها در اینباره ترس دارم.
*اینکه وحید هاشمیان مدرک درجه ب دارد، به او چقدر کمک میکند؟
او در آلمان بازی کرده. سیستم و تفکر آنها با ما فرق دارد. شاید آنها تشویقش هم کرده باشند که این کار را بکند ولی میدانید که در ایران اگر چیزی را شروع کنید میگویند که حتماً چیزی تمام شده.
*هنوز به آقای گلی فکر میکنی؟
من همیشه به آقای گلی فکر میکنم و الان هم با فونیکه سی 3 گل اختلاف دارم.
*رضا هنوز به شرکت فرش مشهد سر میزنی؟ با بچههای آنجا رابطه داری؟ بچه کدام یک از محلههای مشهد هستی؟
بله، یکی دو بار رفتم شرکت، با همه بچهها رابطه ندارم ولی با آنهایی که دوست بودم بله؛ رفتوآمد دارم و یک بازی دوستانه با هم داشتیم و در کل من آن جو را خیلی دوست داشتم و دارم. هنوز هم به محلههای خاکی سر میزنم و با بچهها قرار بازی میگذاریم و با هم بازی میکنیم. من بچه مهرآباد مشهد هستم.
*یادم میآید میگفتی یک بار دوستانت آمدند گفتند یک بازیکن هست که کارش خیلی عالی هست. تو هم رفتی استادیوم و دیدی او نیکبخت است.
همکارانم میرفتند و بازیهای ابومسلم را میدیدند ولی من جمعه که میشد نهایت استفاده را میکردم که 2، 3 تا بازی تو زمین خاکی بکنم، بازیها هم همه کاپی بودند. یکی از بچهها آمد گفت شماره 17 ابومسلم چه فوتبالیستی است. هیچکس نمیتواند توپ را از او بگیرد، بعد گفت این هفته بلیت میگیرم تا تو هم بازیاش را ببینی. یادم نیست که بازی ابومسلم با کی بود ولی من برای اولین بار استادیوم رفتم که بعد چند وقت هم علی رفت استقلال و چند ماه بیشتر برای ابومسلم بازی نکرد.
*بعد از چند سال وارد فوتبال حرفهای شدی؟
من سال بعدش آمدم تیم آدنیس، بعد مستقیم آمدم ابومسلم و بعد از سه سال هم آمدم استقلال؛ حدوداً سال 1382.
فکرش را میکردی که به اینجا برسی؟
به هر چیزی که فکر کنی بدتر میشود. من این را در زندگی ورزشیام تجربه کردم. به هر چیزی فکر میکنی مطمئن باش که برعکسش اتفاق میافتد، هر قدر در زندگی خونسرد باشی و حساس نباشی خود کارها خود به خود درست میشود.
فوتبالت خوب بود؟
ما سه چهار نفر بودیم که روی تیم محلهمان خیلی غیرت داشتیم. 2، 3 بار هم در سن 15 سالگی از طرف تیمهای دسته یکی دنبالم آمدند ولی یک معلم داشتم که من را خیلی دوست داشت بهخاطر همین دوست داشتن اجازه نمیداد که من توی هیچ ردهای بازی کنم، به غیر از بزرگسالان. در سن 23 سالگی من از خدمت برگشتم و حدود 2 سال هم در شرکت کار کردم بعد از آن وارد فوتبال حرفهای شدم.
از حسی که نسبت به خانوادهات داری بگو. چند فرزند داری؟
تمام زندگی من هستند. من 4 تا پسر دارم به اسمهای معین، امید، آریا، ارنیا.
معین چند سالش هست؟ میگذاری فوتبالیست شود؟
سال اول ابتدایی است و به فوتبال خیلی علاقه دارد. جزو بازیکنان تیم مدرسه است و بیانصاف خیلی هم خوب بازی میکند! در واقع استعداد فوتبالی دارد.
یک دفعه چی شد که به این نتیجه رسیدی صدایت خوب است. آیا در فکر آلبوم دیگری هم هستی؟
بحث آلبوم اینطوری پیش آمد که بین بچههای تنظیمکننده صحبت شد و تصمیم به این کار گرفتیم. این آلبوم، آلبومی نبود که من میخواستم، این کار را 5، 6 سال پیش موقعی که قرار بود پخش شود میخواستند جلویش را بگیرند و ما مجبور شدیم 5 تا موسیقی عوض کنیم. چون من از ایران دور بودم نمیتوانستم بیایم و کارهایش را انجام بدهم. یک مقداری به درازا کشید. آهنگ مدام عوض میشد من با این شرایط انتظار همین را هم نداشتم و فکر میکردم که خیلی بدتر از این بشود. نه، تصمیمی برای ادامه دادن به آواز ندارم.
*جریان آمدنت به استقلال چه شد؟ همه فکر میکردند کار تمام است.
مذاکرات خوبی داشتیم. استقلال مرا میخواست و برای باشگاه نامه زده بود. من همیشه استقلال را دوست دارم و هیچوقت نمیتوانم این تیم و طرفدارانش را فراموش کنم. سالهای بسیار خوبی را در استقلال سپری کردم که هیچوقت از ذهن من فراموش نمیشود. شاید باور نکنید اما خیلی وقتها فیلم بعضی بازیهای استقلال را میگذارم و تماشا میکنم. از لحظه لحظه بودنم در این تیم خاطره دارم. برای همین وقتی پیشنهاد استقلال مطرح شد دوست داشتم برگردم. اگر هر تیم دیگری بود قبول نمیکردم. پیش از استقلال برای همین نیمفصل 6، 7 تیم دیگر نیز زنگ زده بودند ولی در همان لحظه اول نه گفتم ولی بحث استقلال فرق داشت. من با فتحا...زاده رابطه بسیار خوبی دارم ولی با او هیچوقت کار نکردهام. همیشه گفتهام یک روز با او میخواهم کار کنم. خودش نیز این را میداند که علاقه زیادی به او دارم اما در نهایت صباییها و استانداری قم با جدایی من مخالفت کردند و بنده هم ماندم در صبا. حالا قدرتمندتر از همیشه ادامه میدهم.
*استقلال فعلاً با مظلومی صدرنشین است.
استقلال نتایج خوبی گرفته. پرویز مظلومی مربی خوبی است، فعلاً بهتر از او برای استقلال نیست. مظلومی بازیکن استقلال بوده. رقیب ما هستند. ماشاا... دربیباز قهاری هم هست. چشم بسته پرسپولیس را میبرد!
نظرات شما عزیزان:
|
چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:, |
|
|
|